سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

سینا جان به چشمان مهربانه تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

تولد بابا امیر

تو را می خواهم.... برای پنجاه سالگى... شصت سالگی... هفتاد سالگی... تو را می‌خواهم... برای خانه‌ای که تنهاییم... تو را می‌خواهم برای چای عصرانه... تلفن‌هایی که می‌زنند و جواب نمی‌دهیم... تو را می‌خواهم برای تنهایی... تو را می‌خواهم وقتی باران است... برای راه‌پيمايى آهسته‌ی دوتایی... نیمکت‌های سراسر پارک‌های شهر... برای پنجره‌ی بسته...  وقتی سرما بیداد می‌کند... تو را می‌خواهم... برای پرسه زدن‌های شب عيد... نشان كردن يك جفت ماهی قرمز... تو را می‌خواهم... برای صبح، برای ظهر، برای شب، برای همه‌ی عمر... امیرم......
21 شهريور 1400

بزرگترین خواسته

بالاخره به بزرگترین خواسته ات رسیدی از سه شب پیش تخت سامان و کنار تخت شما گذاشتیم و پیش هم میخوابید 😘 از وقتی سامان دنیا اومد منتظر همچین زمانی بودی سامان هم انقدر خوشحاله که پیشت میخوابه کامل به قصه هات عادت کرده و خودت خوب میدونی فقط با صدای خودت خوابش میبره😍  مگر هست لذتی بالاتر از دیدن این اتفاق ها🥰 خدایا هزاران بار شکرت🙏🌹 دنیای مادری را دوست دارم... چون به بودنم معنا می دهد... چون ارزشم را به رخم می کشد!!!! و یادم می دهد، هزار بار بگویم «جانم» کم است برای شنیدن « مادر» از امانت خدایم... مادری را دوست دارم... هر چند در آیینه خودم را نمی بینم... آن زن خسته...
20 شهريور 1400

مسابقه ی محرم

سینا نگم برات کلاس مشاعره در ماه محرم یه سایت معرفی کردن که مسابقه ی محرم گذاشته بودن و گفتن به نفرات برتر جایزه نقدی میدن😉 شما از من سوال کردی گفتی مامان من هم شرکت کنم منم گفتم هر جور دوست داری و چون یه ماه قبلش کتاب قصه ی کربلا رو با هم کامل خونده بودیم تمام سوالات و جواب دادی و به من گفتی مامان انقدر آسون بود😆 منم گفتم پس خبری از جایزه نیست😜😀😀😀😀 چند هفته بعد یهویی داخل گروه کلاس مشاعره پیام اومد اونم چ پیامی که سینا داخل قرعه کشی برنده شده 💃 وای اولین بار بود که داخل یه قرعه کشی اونم داخل بیش از 700نفر در 85 شهر ایران انقدر هممون خوشحال شدیم فیلم قرعه کشی و برات نگه داشتو داخل آرشیو عکسها و فیلمهات🥰 بهت تبریک میگم ...
12 شهريور 1400
1